نطق

ساخت وبلاگ
مرحوم کاظمی آشتیانی را ندیده بودم. ولی دیده ای بعضیها در اولین نگاه میروند میان پرده های نازک دل آدم مینشینند؟ کاظمی آشتیانی از روی عکس همین کار را کرده بود. حالاها معلوم تر است که آن دست غیبی و قدرت غالبی که این کار را با دل ما کرد، اخلاص عجیب او و نفس حق رهبر معظم انقلاب بود. سید چند جایی به حضورش مباهات کرده و این کار را با چنان ایهام و ابهام کشنده ای برگزار کرده بود که مای مخاطب دیوانه تر شدیم بشناسیمش؛ که نشد. حس رازآلود سنگینی به آقای کاظمی آشتیانی در دل ما زبانه میکشد. به اندازه کودکی که به مراد دل کوچکش رسیده باشد از این پرونده و تولید متن khamenei.ir خوشحالم. برای روح بزرگ کاظمی آشتیانی صلوات! + نوشته شده در  ساعت   توسط مهدی نوری  |  نطق...ادامه مطلب
ما را در سایت نطق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : notqo بازدید : 77 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 8:29

آزرم از سیزده سالگی شروع بنوشتن خاطرات خود کرده بود. من هم از مرداد ماه سال 1339 زمانی که او بیست و یک ساله بود بی آنکه خود بدانم وارد خاطرات او شده بودم. ما بیست و دوم 1342اردیبهشت به عقد هم درآمدیم و در طول چهل و سه سال زندگی مشترک‌مان او همچنان به نوشتن خاطراتش ادامه ‌داد! بارها از او پرسیده بودم اگر روزی بخواهم شرح زندگانی‌ام را بنویسم کمکم خواهد کرد؟ و او گفته بود: «حتما، چون من همه روزها و تاریخ‌های مهم زندگی تو را یادداشت کرده‌ام.» چند بار هم از من خواسته بود خاطراتم را روی نوار ضبط کنم تا او آن‌ها را بنویسد. تقدیر این بود که من شرح زندگانی او را به همراه خاطرات خود بچاپ برسانم. آزرم وقتی فهمید به زودی ما را ترک خواهد کرد، دفترهای خاطراتش را به من سپرد و وظیفه‌ سنگینی برعهده‌ام گذاشت. تا یک سال بعد از وفاتش توان آن را نداشتم به سراغ این دفاتر بروم. بعد از آن وقتی خواندن آن‌ها را شروع کردم ضمن آنکه به شدت متاثرم می‌کرد، احساس غم شیرینی را نیز نصیبم می‌ساخت، این خاطرات که با ذکر تاریخ همراه است گاه‌شمار زندگی عادی و هنری من نیز هست. آزرم خود قسمت‌های زیادی از این خاطرات را برایم خوانده بود ولی این بار خواندن آن، اثر عمیق‌تری بر من گذاشت. این یادداشت‌ها خیلی ساده و روان نوشته شده‌اند و بیشتر ساختار محاوره‌ای دارند، اگر می‌دانست این نوشته‌ها روزی به چاپ خواهند رسید آن‌ها را طور دیگری می نوشت. ....من خواسته‌ام تقریبا همه خاطراتی که برایم جالب بوده یاد کنم در نتیجه تعجب‌آور نخواهد بود که در کنار چهره‌های سرشناس هنری به آدم‌های خیلی معمولی کوچه و بازار هم پرداخته‌ام. این کتاب علاوه بر شرح زندگی خانوادگی‌ام  شامل خلاصه‌ای از سرگذشت موسیقی مملکت که خود شاهد آن بوده‌ام نیز نطق...ادامه مطلب
ما را در سایت نطق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : notqo بازدید : 104 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 8:29

دوست سیدی دارم کارشناس ارشد علوم حدیث و به شدت علاقه مند به سبک زندگی پیامبر. نشان به آن نشان که بدون هیچ عار و ننگی چند صد گوسفند اصیل را چوپانی می کند. این دوست ما خودش یکی دو پست دو جدا قصه دارد شنیدنی! اما چند روز پیش استاد راهنمای پایان نامه اش زنگ زده بود که اشکالات نهایی را بگوید. آخرش پرسید آقا سید از اون گوشتهایی که آن بار برایم آوردی باز هم داری؟ گفت دارم. استاد پرسید: اینها چرا اینقدر خوش مزه اند؟ سید گفت: چون همه شان نر هستند و قبل از دو سالگی ذبح میشوند. گوشتشان سفت نمیشود.استاد تاملی کرد و از پشت تلفن گفت: پس در گوسفندها هم میزان امید به حیات ز نطق...ادامه مطلب
ما را در سایت نطق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : notqo بازدید : 163 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 12:44

خانم سپیده کاشانی بیمار است و بستری در بیمارستان طالقانی. با دوستان قرار گذاشتیم به عیادتش برویم. با این که این اواخر با ما بر مدار شاعری قدم نزد و مثل خیلی های دیگر با رفتنش به "حوزه" وسیله ی اهانت به ما شد ولی در این موقعیت باید به عیادتش رفت. این نه یک وظیفه انسانی و نه حتی یک وظیفه دینی، بلکه به نظر من یک وظیفه شاعرانه و صنفی است. شاعران هرچه باشند و هرچه بکنند به یک لهجه درد میکشند و لحظات غم و بیماری و تنهایی بر دوش شان ثقل مضاعفی دارد. فردا میروم تا بگویم شعر این حلقه اتصال نامرئی، بالاتر از خودخواهی ها و جاه طلبی های کودکانه ی همگان است و این را در ح نطق...ادامه مطلب
ما را در سایت نطق دنبال می کنید

برچسب : جواب شاعران به یکدیگر,شاعر یارم به یک لا پیرهن, نویسنده : notqo بازدید : 174 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 12:44

صبح تو بی آر تی هادی مقدم دوست رو دیدم. همین بدو ورود چشم تو چشم شدیم. موندم آشنایی بدم و سلام و علیک کنم یا نه؟ که با توجه به اینکه اون منو نمیشناسه و من فقط مخاطب یادداشت و فیلمش بودم گفتم بزار توی مردمی شدن، تجربه خوبی داشته باشه. عمیقا داشت به چیزی فکر میکرد و جالب بود که یک کیبورد دستش گرفته بود که البته اگر انتزاعی نگاه کنیم مرد نویسنده ای با کیبوردی در دست وسط شهر (بدون اینکه کیبوردش به جایی وصل باشد) تصویر مثالی و تاویل پذیر زیبایی دارد. البت این مشکل رو خیلی وقتها دارم که حالا که فلانی رو دیدم که آشناست برام و کاراش رو دوست دارم برم عرض ارادت و سلا نطق...ادامه مطلب
ما را در سایت نطق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : notqo بازدید : 119 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 12:44

رهبر معظم انقلاب به نمایشگاه کتاب نرفتند. اعلام شد که به خاطر مشغله کاری نرفته اند. پربیراه هم نیست. دهم، پانزدهم و هفدهم همین اردیبهشت سه دیدار داشته اند که علاوه بر کارهای اعلام نشده جاری شان بوده .دلیل نرفتن اعلام شد، اما چیز دیگری برداشت شد. میزان علاقه و اهتمام شان به کتاب به قدری قوی است که عده زیادی را به این جمع بندی رساند که سبب نرفتن اعتراض به سیاستهای فرهنگی دولت بوده است. آنقدر دلیل و استشهاد پیرامون این ادعا هست که از آن طرف کسی را یارای دفاع از این اتهام نیست. پرونده های سنگین چند وقتی طول میکشد که وکیل مدافع قوی پیدا کند.القصه رهبر انقلاب نطق...ادامه مطلب
ما را در سایت نطق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : notqo بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 12:44

استاد سن و سال دار سختگیر پر جذبه‌ای داشتم. یک روز جمعه عصری نشسته بودم به کتاب خواندن و حال چندان خوبی هم نداشتم. یک باره دیدم گوشی همراهم زنگ خورد. گوشی را برداشتم. استاد عزیز دلم زنگ زده و بدنبال آدرس و شماره‌ای از یک نویسنده چیره دست بی نام ؛ که از قضا عهد آشنایی با من داشت و استاد اسمش را از بنده شنیده بود. شماره و اینها را که دادم آخرش گفتم استاد ما به شما خیلی ارادت داریم. با لحن مردانه‌ای گفت: اخلاص دارم به شما! اصلا اینقدر نو بود این تعبیر از قبل شنیده شده که حظ کردم. اخلاص دارم خدمت تون؛ نطق...ادامه مطلب
ما را در سایت نطق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : notqo بازدید : 138 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 12:44

چندی پیش برای سفر به کشور آذربایجان در قالب هیات رسمی جمهوری اسلامی دعوت شدم. این دعوت از طرف سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی انجام گرفت. در ساعات اولیه بامداد پنج شنبه وارد فرودگاه حیدر علی اف شهر باکو شدیم. این سفر به ریاست دکتر ابراهیمی ترکمان و با همراهی آقای فارسی مدیرکل اداری این سازمان انجام شد. *هرجا در تاریخ بادکوبه دیدید همین جاست اولین دیدارم با ابوذر ابراهیمی ترکمان وقتی بود که نشستیم در ماشین وی آی پی پایین پلکان هواپیما. بعد از سلام و احوالپرسی گفت ممنون که قبول زحمت کردید و آمدید. همین برای دیدار اول خوب و امیدوارکننده بود. این یعنی اینک نطق...ادامه مطلب
ما را در سایت نطق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : notqo بازدید : 97 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 12:44